Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7541 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
frame
U
چارچوب گرفتن طرح کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jig
U
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jigs
U
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
door case
U
چارچوب در
rack
U
چارچوب
door set
U
در با چارچوب
door frame
U
چارچوب در
quadrat
U
چارچوب
racked
U
چارچوب
door-case
U
چارچوب در
hake
U
چارچوب
wracks
U
چارچوب
casing
U
چارچوب
wracked
U
چارچوب
frame
U
چارچوب
door-frame
U
چارچوب در
racks
U
چارچوب
gratings
U
چارچوب اهنی
threshholds
U
استانه چارچوب
crane frame
U
چارچوب جرثقیل
grating
U
چارچوب اهنی
saw gate
U
چارچوب اره
threshold
U
استانه چارچوب
thresholds
U
استانه چارچوب
time frame
U
چارچوب زمانی
time frames
U
چارچوب زمانی
chassis frame
U
چارچوب شاسی
machine frame
U
چارچوب دستگاه
framework
U
چارچوب چهارچوبه
plan frame
U
چارچوب برنامه
frameworks
U
چارچوب چهارچوبه
door-jamb
U
[تیر عمودی چارچوب در]
frame
U
قاب چارچوب کمان
escoinson
U
[گوشه تیر عمودی چارچوب]
locomotive frame drilling machine
U
دستگاه مته چارچوب لوکوموتیو
chimney-jamb
U
[تیر عمودی چارچوب دودکش]
housing
U
چارچوب قسمت ساکن دستگاه
attic door-case
[چارچوب در کشویی اتاق زیر شیروانی]
fusuma
U
[چارچوب متحرک در خانه های ژاپنی]
Gibbs surround
U
[معماری نواری اطراف چارچوب در، طاقچه و پنجره]
stillage
U
چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
overlapped
U
روی هم امدن لبه دو ورقه ویا تکرار کناره یک تصویر دردو چارچوب
overlap
U
روی هم امدن لبه دو ورقه ویا تکرار کناره یک تصویر دردو چارچوب
overlaps
U
روی هم امدن لبه دو ورقه ویا تکرار کناره یک تصویر دردو چارچوب
go cart
U
چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
walking chair
U
چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seize
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
circles
U
گرفتن احاطه کردن
circled
U
گرفتن احاطه کردن
obtains
U
فراهم کردن گرفتن
educe
U
گرفتن استخراج کردن
circle
U
گرفتن احاطه کردن
embracing
U
در بر گرفتن بغل کردن
circling
U
گرفتن احاطه کردن
embraces
U
در بر گرفتن بغل کردن
surrenders
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
surrender
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
obtains
U
گرفتن یا دریافت کردن
to smell out
U
گرفتن وپیدا کردن
strike root
U
ریشه کردن گرفتن
obtain
U
فراهم کردن گرفتن
bevel
U
پخ کردن لبه گرفتن
obtain
U
گرفتن یا دریافت کردن
embrace
U
در بر گرفتن بغل کردن
obtained
U
فراهم کردن گرفتن
obtained
U
گرفتن یا دریافت کردن
embraced
U
در بر گرفتن بغل کردن
engage
U
گرفتن استخدام کردن
hold
U
جا گرفتن تصرف کردن
holds
U
جا گرفتن تصرف کردن
fogs
U
تیره کردن مه گرفتن
abalienate
U
منتقل کردن پس گرفتن
fog
U
تیره کردن مه گرفتن
to fill up
U
گرفتن تکمیل کردن
engages
U
گرفتن استخدام کردن
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
finest
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
secure
U
تصرف کردن گرفتن هدف
passed
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
gather
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
run down
<idiom>
U
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
wail
U
ناله کردن ماتم گرفتن
mourn
U
ماتم گرفتن گریه کردن
borrow
U
وام گرفتن اقتباس کردن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
pass
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
stack up
U
جمع کردن اندازه گرفتن
secures
U
تصرف کردن گرفتن هدف
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
wailed
U
ناله کردن ماتم گرفتن
overlie
U
قرار گرفتن خفه کردن
to split the difference
U
میانه را گرفتن مصالحه کردن
fined
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
wailing
U
ناله کردن ماتم گرفتن
gathered
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
fine
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
to release for a ransom
U
با گرفتن فدیه ازاد کردن
mourned
U
ماتم گرفتن گریه کردن
mourns
U
ماتم گرفتن گریه کردن
bathed
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
follow through
U
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
bath
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
borrowed
U
وام گرفتن اقتباس کردن
borrows
U
وام گرفتن اقتباس کردن
conclude
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
embeds
U
دور گرفتن جاسازی کردن
embed
U
دور گرفتن جاسازی کردن
jests
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
hugs
U
بغل کردن محکم گرفتن
jest
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
hug
U
بغل کردن محکم گرفتن
take on
U
گرفتن کارگر هیاهو کردن
hugged
U
بغل کردن محکم گرفتن
resigns
U
کناره گرفتن تفویض کردن
resign
U
کناره گرفتن تفویض کردن
rises
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
to go to school to
U
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
passes
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
hugging
U
بغل کردن محکم گرفتن
to set a
U
اندازه گرفتن باطل کردن
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
wails
U
ناله کردن ماتم گرفتن
to run over
U
مرور کردن زیر گرفتن
concludes
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
takle
U
به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
fuss
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
early weaning
U
از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
fusses
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
titrate
U
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
gets
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
boot
U
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
To pick up (to lose) the thread of conversation.
U
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
To take an invevtory.
U
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
to mediate a result
U
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
get
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
slur
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurring
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
overestimate
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimated
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
getting
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
overestimates
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
track down a person
U
رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
environ
U
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
appose
U
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
to bolt somebody out
U
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
question
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttled
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttle
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttling
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questioned
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questions
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
grips
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
U
جشن گرفتن عید گرفتن
gripping
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
U
درز گرفتن کاغذ گرفتن
clam
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag
U
کفه گرفتن تفاله گرفتن
take in
<idiom>
U
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grip
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
integrate
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
bear arms
U
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
floats
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
integrates
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
integrating
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
floated
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
interfere
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
float
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
interferes
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
high leg attack and shoulder control
U
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
tackled
U
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
گج
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com